sarbazkhooneh

۳ مطلب در مهر ۱۳۹۲ ثبت شده است

پدرت مرد؟!
خب به درک!
از بس که روی شانه هایم گریه کردی،
استخوان های کتفم زنگ زد؛
پدرم را درآوردی!


91/2/24

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۷ مهر ۹۲ ، ۲۰:۳۹
سرباز

تُرُس در دست اوس حسن میچرخد

و می غرّد

و به جای آهن ها و میله گردها

مغز من را صیقل می دهد،

دهانم را صاف میکند،

و رشته ی افکارم را می برد؛

ای کاش او از کار بیافتد!




پ.ن:: امان از همسایه ی بد!

پ.ن:: تصمیم دارم از این به بعد از دفترهای قدیمی ام مطلب بزنم؛ زود به زود!

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۱ مهر ۹۲ ، ۲۰:۱۴
سرباز
خدا کند که نباشد بهشت بی خودکار
بگو که می شود آیا نوشت بی خودکار؟!

بهشت با همه ی نهر های زیبایش،
جهنم است برایم و زشت بی خودکار

نگاه لطف تو بوده و گرنه از اول
خدا گِل دل من را سرشت بی خودکار

اگر نبود دلم بیقرار و محزون بود
ز گریه داری این سرنوشت بی خودکار

خداکند که نیاید خداکند هرگز
خدا کند که نباشد بهشت بی خودکار!


پ.ن:: مفهوم مهم نیست وقتی میخواهی مشقی بنویسی که استادت گفته...
پ.ن:: استفاده از ردیف و قافیه های جدید!
پ.ن:: بزودی در مورد " آرش رضایی، امید زارع، علیرضا کریمایی، مصطفی فصیحی" و خیلی های دیگر چیزی می نویسم؛ فعلاً همین بس که مدیون آنهاییم...

۱۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۰۹ مهر ۹۲ ، ۱۸:۱۶
سرباز